پست دیشبی !
پاهای برهنه مُ روی پارکتهای سرد آشپزخونه میذارم و قدم می زنم ... یه قرص ملاتونین میندازم بالا و با چند جرعه از آب انارِ توی دستم راهنماییش می کنم به داخل ! آب انار که به نصف می رسه می گیرمش جلوی نور...
View Articleخوابم میاد !
دیشب از کنار خیابونی رد می شدم چشمم خورد به بیلبوردی که تو اون روز به یاد موندنی روش نوشته شده بود 170 ... ینی 170 روز مانده تا افتتاح یه برجی ! امشب که رد می شدم دیدم نوشته 161 ! دستمُ رو دهنم گرفتم...
View Articleگذرا و ناگذر !
تقریبا یه هفته ای می شه که شبا با طلوع خورشید به خواب می رم و صبحا با صدای کلنگ زدن کارگرای ساختمون روبرویی چشمامُ باز می کنم . طلوع خورشیدی که تولد روز جدیدی رو نوید می ده و کلنگ هایی که سمفونی تولد...
View Article: {
موهای خیسش را که تازه از حمام بیرون آمده بود روبروی بخاری خشک می کرد و زیر لب چیزهایی می گفت: "آب که همیشه گرم بود . نمیذارن آدم یه حموم درست حسابی بره...." موهایش را که خشک کرد ، بلند شد و به آشپزخانه...
View Articleاو می تونه حتی خودم باشه !...
دلش می خواهد به پهنای تمام چشمهای آدمها سیر بخوابد . در خواب هایش زندگی می کند . قرص ها را دوتا دوتا و سه تا سه تا می فرستد توی شکمش تا فقط باز بخوابد و باز در رویاهایش بیدار شود . گاهی می رود شهربازی...
View Articleلیوان آب افتاد ولی نشکست که دل هیچکس تا حالا نیوفتاده ولی شکستن خیلی هاشون !
امشب من هم به بیداری میگذره و این بیدار بودنم رو دلیل بر لجبازی هام میذارم ،نیمه های شب هم سکوت نیست . . . آرامش نیست . پر از فریاده . فریــــاد ...فریاد حضـورِ کسی در همه ی ثانیه های شب ـَم . کسی که...
View Articleشعر از سیمین بهبهانی
آدم گاهی اوقات به جایی می رسه که باید ، بایدِ باید تصنیف هوای دل رو گوش بده ! به دیوار تکیه بده ، زانوهاشُ توی خودش بپیچونه و play کنه ... با موزیک اولش که صدای تار و فلوتش تلاطم عجیبی رو توی دل راه...
View Articleمنظور
""برای هر قدم در هر پرسه در هر شهر و هر فکر ... مـن راهنمای تو می شم . . ."" اینُ دیروز وقتی که داشتم از خونه تا امامزاده رو پرسه می زدم گوش می دادم . وقتی رسیدم امامزاده صداشُ کم کردم ، شمعامُ از...
View ArticleArticle 1
شـَب بود یکی از شبهـای سردِ زمستـانآسمان برخلـاف شبهای قبل صـافِ صـاف بود . . .من و تنهـایی هم آغـوش بودیم .
View ArticleArticle 0
خیلی دلم می خواد برسم . . . به خودم ،دلم می خواد خودمُ ببینم. می دونم که ورای همه این چیزها . . . این لباس ها و جسم و حتی روحم یه چیزی هست . راستش شما که غریبه نیستید دیشب فک می کردم که خدا منم ...!+...
View Articleشمـال ...
لباس های جدیدش را پوشیده بود. مدرسه که تعطیل شد با آن پاهای کوچکش تمام راه را تا دریا دوید. کفشهایش به نرمی شن های ساحل که رسید کفش هایش را از پا در آورد و توی آب رفت. موج های ملایم دریا پاهای گرمش را...
View Articleصندلی شکسته ...
+ می گه : "می خوای بهش بگم که داری گریه می کنی؟"می گم نه! اون نمی دونه من ضعیفم!! :|
View ArticleArticle 0
اذیتم می کرد. یه نفر که یه ماسک روی صورتش بود . نمی تونستم از دستش فرار کنم .منُ هـُل داد رو ماسـه ها ... ماسـه های نرم من رو فرو بردن داخلِ خودشون ...دقیقـاً زیر اونجـایی که قـرار داشتم جسـدِ خودم بود...
View Articleآوای خسته شهر ...
بــه خیابان ، به چراغی که قرمز است ، به درختهایی که با نظمِ خاصی کنار پیاده رو صف کشیده اند ، به سنگِ فرش های یکی قرمز یکی سفید و به همه ی اطراف که در سیاهی شب فرو رفته و مُرده بودند ، به آدمهایی که از...
View Articleآ ر آ م ش
می دَوم ... تمامِ محوطه ی دانشگاه را تا کلـاس سمعی بصری برای شروعِ درس تشریح و آغازِ ترم جدیدو نگاه می کنم به گلهای اطراف که با سرعت از اطرافم محو می شوند . می دَوم و نگاه می کنم به روبرو کـه سالهاست...
View Articleبه من نزدیک نشوید من قاتل هستم
در انتهای کوچه . همان جایی که سوسوی چراغی کوچک هرشَب فضا را نیمه روشن می کند ، همان جا که تیرِ چراغ برقی محکم توی زمین فرو رفته ، ناخن هایم را توی یقه اش فرو کرده بودم و با نیروی خشم محکم او را به...
View Articleحــاتَـم
آنقدر غرقِ نواختن بود که گاهی شک می کردی جز نواختن کارِ دیگری هم بلد باشد . مضرابش را با مهارت خاصی روی تار می کشید و از این ارتعاش صدای زیبایِ عجیبی خلق می کرد . توی اوجِ نواختن یک لحظه انگار که مستی...
View ArticleArticle 5
بهـش زنگ زدم و همه ی حرفایـی که دلم می خواس بهش بزنم رو زدم . همه ی دلـایلم برای اینکه چند وقتیه جواب سلام و خداحافظیاشُ نمی دم ، به سوالـاش توجه نمی کنم ، کنارش نمی شینم و ...دردِ قلبم بیشتر شده ،...
View Articleبرای همه ی آرامش هایی که از تو می گیرم ...
مـی مانیم و این همـه دراز می شودخاطـراتِ تلـخحادثه سـاز می شودبه خاطره ، به عشق نیاز می شودمی شود آرام ماند و بی صداولـی میانِ دود و دمِ ثانیه هـافریاد و سکوت هماهنگ می شود ...اشک و لبخند دمـادَم می...
View Article
More Pages to Explore .....